غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه

غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه


چشم هایم را به بیمارستان بردم


نمیدانم چه مرگشان شده!؟؟

...
هرشب در خواب،
جایشان را خیس میکنند......!

http://tanha66.blogsky.com/

خب... خدافظ ...!


همیشه در حالی که...

یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!

یه عالمه اشک توی چشماته!

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...

باید بگی : خب... خدافظ ...!
http://anesherlli.blogsky.com

اینجا زمین است...


اینجا زمین است ، زمین گرد است !

تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!!

حال و روزت دیدنیست....

http://anesherlli.blogsky.com

مرا ببخش ...

خداوندا مرا  ببخش ...

خداوندا مرا ببخش که مسلمان نبودم و خودم  را مسلمان معرفی کردم

خداوندا مرا ببخش که با عملکردم نه تنها از بی دینی  به تو رهنمون نشدم

بلکه چنان بد عمل کردم که چندین ضعیف الایمان را نیز از اسلام و ایمان به تو فراری دادم

خداوندا مرا ببخش که خود را خرج اسلام نکردم

خداوندا ما را ببخش ... ما اسلام را خرج خود کردیم

خداوندا مرا  ببخش که آخرت و رضایت تو را به دنیا و تعلقاتش فروختم ...

به دنیایی که هزار داماد اختیار کرده و تمامشان را کشته ...

خداوندا مرا ببخش ...

http://anesherlli.blogsky.com

عشق...

اگر در یک زمان عاشق دو نفر شدی


نفر دوم را انتخاب کن ...


زیرا اگر به راستی عاشق اولی شده بودی


به دومی دچار نمی شدی ...

 

جانی دپ

http://anesherlli.blogsky.com

تقصیر...

تــــقصــیر تو نـــیست


مـــقصـــر معــلم دستــور زبان فارسی بود که به من نگفت:


من با هر تویی مـا نمی شود!

http://anesherlli.blogsky.com

قصه ی سوختن و ساختن...

قصه ی سوختن و ساختن..


یک قصه ی تکراری ست


سوزاندن اما...


قصه ای ست که هیچکس جرأت روایتش را ندارد !

http://anesherlli.blogsky.com

روزهای کودکی


می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

 عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ... !

http://anesherlli.blogsky.com

چون ستاره ترا نگاه کردم

تا سحر گاه خدا خدا کردم

دلی بــاختم برای دیدن تو

آنچه داشتم به تو فدا کردم

چی بگویم چرا نهان گشتی

هــــر دری میزدم ندا کردم

شب که مرگ بهار میدیدم

غصه و گریه و نــــوا کردم

دل خشکیده ی گـــــــــل شببو

با دو ســه قطره اشک دوا کردم

بسکه دیوانه گشت سینه ی من

ســــــــــر دل از بدن جـــدا کردم

سنگی حک کرده و نوشتم این

رفته بــــــاز عاشقی دعا کردم

امشب اینجا هوا بارانیست

تــــو کجائی ترا صدا کردم

هر کف پا که بر زمین میخورد

یاد تو یــــــــــــاد آشنا کردم

سالهایست که بر نمیگردی

دیده ی انتظار ســیاه کردم

وای دیگر مرا امیدی نیست

دل سنگ تــــــرا رها کردم


http://nasjan.blogsky.com/

تا زنده ام امید به فردا نمیکنم

دل کنده ام ز یار خدایا نمیکنم

چون لاله ها که مرگ بهاران ندیده بود

فریاد زار و ناله به صحرا نمیکنم

مست شراب شعر تو بودم تمام شب

دیگر هوس به ساقی و مینا نمیکنم

ای آسمان ستاره ی غمگین شب کجاست

هر گوشه ی که است تماشا نمیکنم

میگفت عاشقم ولی حرفش بهانه بود

از سنگدلان وفا تمنا نمیکنم

یکدم نگشت به لعل لبش آشنا لبم

دیگر نثار بوسه به لبها نمیکنم

گفتم دعا کن که بمانم به عشوه گفت

دست دعا به عالم بالا نمیکنم

میبرد سیل اشک مرا لحظه ی وداع

ترسی من از تلاطم دریا نمیکنم

ای مرگ غریب شهر شدم سر نمیزنی

دیگر هوس به بودن دنیا نمیکنم

احساس پاک شاعری را زیر پا نمود

گویا که مرده ام که پروا نمیکنم

http://nasjan.blogsky.com/

لنگه های چوبی  درب  حیاطمان  گرچه  قدیمی اند  و جیر جیر  می کنند
 

اما.......
 

خوش به حالشان که لنگه هم اند 

 

حسین پناهی

http://ranginak.blogsky.com

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق 

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست. 

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! 

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره   

نشینی 

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی 

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…

http://ranginak.blogsky.com

خاطرات

به رفتگـر, پنهانـی پولی دادم
 
                                 که کوچه ی تو را جارو نزنـــد !!
 
 
آخر من هنوز از گوشه و کنار آن
 
                                                  خاطراتم را
 
                                                                  جمع نکـــرده ام ...

دوستت دارم به چشمانی که رنگش رنگ شبهاست

به آن نازی که در چشم تو پیداست

به لبخندی که چون لبخند گلهاست

به رخسارت که چون مهتاب زیباست

به گلهای بهار و عشق و هستی

به قرآنی که او را می پرستی

قسم ای نازنین تا زنده هستم

تو را من دوست دارم....میپرستم

http://ranginak.blogsky.com/

 

گفتمش دل میخری پرسید چند ؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده کردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

http://ranginak.blogsky.com/