غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه

غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه

عجب روزایی بودن


یادش بخیر روز عروسیت فک میکردم دلت غمیه داری زورکی عروس میشی.برات کلی یادداشت نوشتم.برات شعر نوشتم.ازت معذرت خواهی کردم که نتونستم کاری کنم که با هم باشیم.ولی نمیدونستم بی صبرانه منتظر اینی که با بوق بوق بیاد دنبالت و برین خونه بخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخت . ای وای ....وای بر من .نمیدونم چجوری جواب دلی رو بدم که وقتی سراغت میگرفت بهش میگفتم بزار کارش انجام بده بزار به قولش عمل کنه.عزیز دلم ماله توه . خودش گفته یادته؟ اینطوری اروم میشد ولی حالا فقط میگم امروز کار داره فردا جوابت میده.فقط بدون فراموش کردنت محاله......دارم ذره ذره اب میشم. من تو رو ماله خودم میدونستم و الان حس میکنم که زنم با یکی دیگس نه کسی که قسمت من نبود.بفهم که چه حالیم.عزیز جان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد