غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه

غمکده عشق

شعر و مطالب عاشقانه

چون ستاره ترا نگاه کردم

تا سحر گاه خدا خدا کردم

دلی بــاختم برای دیدن تو

آنچه داشتم به تو فدا کردم

چی بگویم چرا نهان گشتی

هــــر دری میزدم ندا کردم

شب که مرگ بهار میدیدم

غصه و گریه و نــــوا کردم

دل خشکیده ی گـــــــــل شببو

با دو ســه قطره اشک دوا کردم

بسکه دیوانه گشت سینه ی من

ســــــــــر دل از بدن جـــدا کردم

سنگی حک کرده و نوشتم این

رفته بــــــاز عاشقی دعا کردم

امشب اینجا هوا بارانیست

تــــو کجائی ترا صدا کردم

هر کف پا که بر زمین میخورد

یاد تو یــــــــــــاد آشنا کردم

سالهایست که بر نمیگردی

دیده ی انتظار ســیاه کردم

وای دیگر مرا امیدی نیست

دل سنگ تــــــرا رها کردم


http://nasjan.blogsky.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد