لحظه هایی از این دنیا به خستگی روحم پی می برم وقتی که در پی گذر این فصلهای جاری که دیگر جز صدای بادش نیست وتصویری غریب ومبهم از روزهایی که حجیم ترین منظومه ی سکوتت را می شکند وتو دوست داری برای اینهمه بیقراری لحظه ای پلکهایت را اگر شده به هم بگذاری وبرای ثانیه ای آرامشی را که مثل یک پروانه در خیالت می نشیندوبر شانه های خسته تو فرود می آید رابا این رویا غرق کنی وتو در خلوت با روحت همه چیز را گم می بینی وچکیدن آرامش است برروحت همچون شبنم بر سبزه وبگذار با این حس تنها بمانی وخودرا در بیکران این حس ناب آزاد ورها ببینی . هنگامی که تلنگری به روانت خورد وآرام گرفتی به معجزه تابیدن نور، ایمان بیاور و پلکهایت را چون شکوفه ی تازه که در روح باز میشود را آرام بازکن.
دوست عزیزاگه روزی این حسو تجربه کردی به یاد ماهم باش.
منبع:http://laila1389.blogfa.com/